شعر سعدی | سفری به دنیای شعر و حکمت سعدی
شعر سعدی
شعر سعدی گنجینهای از زیباییهای ادب پارسی و انعکاسی از فرهنگ و حکمت ایرانی است که در هر بیت و غزل آن میتوان به عمق معنایی شگرف پی برد. سعدی، شاعری بیهمتا در عرصهی شعر و ادب فارسی، با قلمی روان و ساده توانسته است آثارش را جاودانه کند و تا به امروز همچنان مورد تحسین قرار گیرد. شعر او از فلسفه زندگی، عشق، و اخلاق انسانی سخن میگوید، مفاهیمی که برای هر زمان و هر نسل جذابیت و عمق خود را حفظ کردهاند.
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز
وگرنه سیل چو بگرفت،سد نشایدبست
🔵🔵🔵
ما خود اندر قید فرمان توایم
تا کجا دیگر به یغما میروی
جان نخواهد بردن از تو هیچ دل
شهر بگرفتی به صحرا میروی
گر قدم بر چشم من خواهی نهاد
دیده بر ره مینهم تا میروی
ما به دشنام از تو راضی گشتهایم
وز دعای ما به سودا میروی
گر چه آرام از دل ما میرود
همچنین میرو که زیبا میروی
دیده سعدی و دل همراه توست
تا نپنداری که تنها میروی
🔵🔵🔵
کهن شود همه ی کس رابه روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان پرستش
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت
شنیدمت که نظر می کني به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت
“اشعار سعدی“
🔵🔵🔵
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خون خوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
🔵🔵🔵
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
واگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
🔵🔵🔵
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
واگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
🔵🔵🔵
اي مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه ی بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه ی پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن راکه چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه ی درمانها
“اشعار سعدی”
🔵🔵🔵
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه ی شب انتظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را
“سعدی“
🔵🔵🔵
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه ی نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
🔵🔵🔵
روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست برکمر گیرند
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
وگر کند همه کس عیب بر قمر گیرند
🔵🔵🔵
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
🔵🔵🔵
اگر مـراد تـو ای دوسـت نامـرادی مـاست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
عنایتی که تو را بـود اگر مبـدّل شد
خللپذیر نباشد ارادتی که مراست
… میـان عیب و هنـر پیش دوستـان قدیـم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
مـرا بـه هـر چـه کنـی دل نخواهـی آزردن
که هر چه دوست پسندد بهجای دوست رواست
هـزار دشمـنـی افتـد مـیـان بدگـویـان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقیست
گدا اگر هـمـه عالم بـدو دهند گداست
مرا بهعشق تو اندیشه از ملامت نیست
اگـر کنـند ملامـت نـه بـر مـن تنهـاست
غــلام قـامــت آن لـعبـت قـباپـوشـم
که از محبت رویش هزار جامه قباست
بـلا و زحمـت امـروز بر دل درویـــش
از آن خوش است که امید رحمت فرداست
🔵🔵🔵
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی
هر چند که بالغ شدی آخر تو آنی
شکرانهی زور آوری روز جوانی
آنست که قدر پدر پیر بدانی
🔵🔵🔵
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از سم فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که سم آید ازآن نوش مرا
سعدی اندر کف جلاد غمت می گوید
بندهام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
🔵🔵🔵
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حال تشنه نمی داني اي گل سیراب
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
🔵🔵🔵
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
آثار سعدی، نمایانگر عمق و زیبایی ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی است که همچنان پس از قرنها، جایگاه ویژهای در قلب علاقهمندان به ادب و حکمت دارد. شعر سعدی در هر زمان و هر نسل، پیامی تازه و جاندار از عشق و زندگی دارد که همچنان الهامبخش است.