شعر عاشقانه شاملو | زیباییهای عشق در شعر عاشقانه شاملو
شعر عاشقانه شاملو
“شعر عاشقانه شاملو” نامی است که به یاد شاعر بزرگ معاصر ایران، احمد شاملو، و آثار عمیق و پرمعنی او در زمینه عشق و احساسات گره خورده است. اشعار شاملو همواره از عشق به عنوان عنصری انسانی و جادویی سخن میگویند که مرزهای زمان و مکان را پشت سر میگذارد. این شاعر بیبدیل با زبانی ساده و در عین حال پرمغز، به دلهای عاشق و دلسوخته راه پیدا کرده و احساسات عمیق را به شیواترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.
من سرگذشتِ یأسم و امید
با سرگذشتِ خویش:
میمُردم از عطش،
آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم
میخواستم به نیمهشب آتش،
خورشیدِ شعلهزن بهدرآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم
با سرگذشتِ خویش
من سرگذشتِ یأس و امیدم…
🔵🔵🔵
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانیمن درد مشترکم ….
مرا فریاد کن !
🔵🔵🔵
اندیشیدن
در سکوت
آن که میاندیشد
بهناچار دَم فرو میبندد
اما آنگاه که زمانه
زخمخورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت
🔵🔵🔵
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بیشرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچهی بنبست.
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه
یادگاری جاودانه، بر ترازِ بیبقایِ خاک
🔵🔵🔵
مگذار دیگران نام تو را بدانند …
همین زلال بیکران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
🔵🔵🔵
و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگی ها
عشق بماند !
عشق است…
🔵🔵🔵
شبانه شعری چگونه توان نوشت
تا هم از قلبِ من سخن بگوید، هم از بازویم؟
شبانه
شعری چنین
چگونه توان نوشت؟
🔵🔵🔵
و حسرتی
نه
این برف را دیگر
سر بازایستادن نیست،
برفی که بر ابرو و موی ما مینشیند
تا در آستانه آیینه چنان در خویش نظر کنیم
که به وحشت
از بلند فریادوار گُداری
به اعماق مغاک
نظر بردوزی
🔵🔵🔵
آری، با توام
من در تو نگاه می کنم
در تو نفس می کشم
و زندگی مرا تکرار می کند
بسان بهار که آسمان را
و علف را پاکی آسمان
در رگ من ادامه مییابد
🔵🔵🔵
از تو حرف میزنم
چنان نوبرانه میشوم؛
که بهار هم
دهانش آب میافتد …!
🔵🔵🔵
برای زیستن
دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
🔵🔵🔵
سلاخی میگريست…
سلاخی
میگريست
به قناری کوچکی
دل باخته بود
🔵🔵🔵
بُهتان مگوی
که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است
آفتاب از حضورِ ظلمت دلتنگ نیست
با ظلمت در جنگ نیست
ظلمت را به نبرد آهنگ نیست
چندان که آفتاب تیغ برکشد
او را مجالِ درنگ نیست
همین بس که یاریاش مدهی
سواریاش مدهی
🔵🔵🔵
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست
“شعر عاشقانه شاملو” یادآور نام بزرگ احمد شاملو است، شاعری که با قلم سحرآمیز خود لحظاتی از عشق، دلدادگی و عمیقترین احساسات انسانی را جاودانه کرد. اشعار او به گونهای از عشق میگویند که زمان و مکان را پشت سر میگذارند، به دلها راه یافته و تصویری زنده از احساسات درونی را به نمایش میگذارند. این شاعر محبوب ایرانی، با زبان ساده اما ژرف و پر از مفاهیم، اثری ماندگار از خود به جای گذاشته است. همچنین می توانید مجموعه شعر سعدی را نیز بخوانید.