شعر دلتنگی | نوای احساساتی که از دل برمیآید
شعر دلتنگی
شعر دلتنگی، نوایی است که از عمق دل برخاسته و هر واژهاش روایتگر داستانی از احساسات خفته است. این شعرها زمانی شکل میگیرند که فاصله میان قلبها بیشتر از همیشه حس میشود. گاه ممکن است دلتنگی برای یک دوست قدیمی، گاه برای یک عشق گمشده، یا حتی برای روزهای خوب گذشته باشد. در واقع، شعر دلتنگی مانند پنجرهای به سوی خاطراتی است که همواره در ذهن میچرخند و با هر بار به یاد آوردن، احساسات عمیقی را بیدار میکنند.
دلتنگی
رودخانه ای ست
که به هیچ دریایی
نمیریزد
سارا شاهدی
🔵🔵🔵
غروب جمعه را دوست دارم
به خاطر دلتنگیات…
که آرام آرام
سرت را
روی شانهام میگذارد
محسن حسینخانی
🔵🔵🔵
ﺧﺴﺘﻪ،
ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ،
ﺑﯽ ﺷﮑﯿﺐ…
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ
ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ
ﺑﻌﺪﻫﺎ…
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺻﺎﻟﺤﯽ
🔵🔵🔵
از این تنهایی بیزارم
از این با هم نبودنها
از این غربت
از این حسرت
از این بیهوده بودنها
شبها تا صبح بیدارم
چقدر میباید اندوه داشت
چقدر میباید دلگیر بود…
من از دلتنگی بیزارم
پویا جمشیدی
🔵🔵🔵
یادَت میآید؟
هر سال این موقع
صبحِ اولِ وقت
پیغام میدادم:
عزیزِ جانم؛
هوا سرد است
میسوزاند تمامِ مغزِ استخوان را
بپوشان تمامِ وجودت را
مبادا خانه نشین شوی…
و چَشمی كه نثارم میكردی و خیالم را راحت…
هر سال این موقع،
چه حالِ خوبی داشتیم…
راستی
دلَت تنگ نشده؟
علی قاضی نظام
🔵🔵🔵
دلم برای هم آغوشیِ صمیمیِ تنهایمان
برای نوازش
برای صدا کردنهای تو
برای حرفهای خوب
تنگ شده
صدایم کن!
دلم برای دوست داشتنهای بیانتها
برای شبهای تا صبح… بدون خواب
برای خودم
برای خودت
پنجرهها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!
نیکی فیروزکوهی
🔵🔵🔵
میبینی
ترسِ نبودنت چه به روزم آورده است؟
و وحشت گم کردن دستی گرم
چگونه تا مغز استخوانم نفوذ کرده است؟
دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ تو اَم؟
وقتی دندانهایم از ترس یا سرما
ـ چه فرق میکند اصلاً؟ ـ
واژههایم را تکه تکه میکنند
و ناچارم
بریده بریده
د و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م
لیلا کردبچه
🔵🔵🔵
دلتنگی آدم را به خیابان میکشد
دلتنگم!
و مردم نمیفهمند
قدم زدن گاهی
از گریه کردن غم انگیزتر است
اهورا فروزان
🔵🔵🔵
غروب
رسیدهام به تو
اما هنوز دلتنگاَم
انگار به اشتباهْ جای طلوع
در غروبِ چشمهایت
فرود آمده باشم!
رضا کاظمی
🔵🔵🔵
تو نیستی
بهانههای کوچک خوشبختی نیستند
تو نیستی
من نیستم
ـ در نبود تو ـ
لبخندهای کاغذی آلبوم
غرق شدند
در بارانِ بی دریغ اشک
تا سپاسگزار تو باشم
که به اندازهی یک غریق نجاتِ غریبه
تلاش نکردی
برای گرفتن من
از آب گل آلود!
ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮﮐﻤﻦ
🔵🔵🔵
تو نیستی
بهانههای کوچک خوشبختی نیستند
تو نیستی
من نیستم
ـ در نبود تو ـ
لبخندهای کاغذی آلبوم
غرق شدند
در بارانِ بی دریغ اشک
تا سپاسگزار تو باشم
که به اندازهی یک غریق نجاتِ غریبه
تلاش نکردی
برای گرفتن من
از آب گل آلود!
ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮﮐﻤﻦ
🔵🔵🔵
از چرخ چو بر تو مهر فرزندی نیست
دلتنگی کردن از خردمندی نیست
چون کار تو چونانکه تو بپسندی نیست
در روی زمین هیچ چو خرسندی نیست
مسعود سعد سلمان
🔵🔵🔵
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی
ور تو آیی نشود چاره تنهایی من
که من از خویش روم چون تو ز در بازآیی
قاآنی
🔵🔵🔵
جانا تو ز دیده اشک بیهوده مبار
دلتنگی من بس است دل تنگ مدار
تو معشوقی گریستن کار تو نیست
کار من بیچاره به من باز گذار
مهسَتی گنجوی
🔵🔵🔵
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی میداشت
تا به جانش میخواندی:
نام کوچکی
تا به مهر آوازش میدادی،
همچون مرگ
که نام کوچکِ زندگیست
احمد شاملو
🔵🔵🔵
دلتنگی
پیراهن نیست
که عوضش کنی و
حالت خوب شود!
دلتنگی گاهی
پوست تن آدمیست
معصومه صابر
🔵🔵🔵
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمی ابلیس زمین گیرترمتو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورمتو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر پاییز توافق کردیم …علیرضا آذر
🔵🔵🔵
به دیدارم نمیآیی چرا؟ دلتنگ دیدارم
همین بود اینکه می گفتی وفادارم وفادارم؟
تو آن لیلا که لیلا هم بیابانگرد عشقت شد
من آن مجنون که مجنون نیز حیران مانده در کارم
برای هر طبیبی قصهام را شرح دادم گفت:
چه میخواهی؟ که من خود عاشقم، من خود گرفتارم!
از آن گیسو که در دست رقیبان رایگان می گشت
اگر یک تار مو هم می فروشی، من خریدارم!
زمانی سایهام بر خاک و حالا سایبانم خاک!
مرا در آسمان میجویی و من زیر آوارم“سجاد سامانی”
🔵🔵🔵
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟
سربه تایید تکان دادی و گفتی آری!عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود
او که از جان خودت دوست ترش می داری…ای که نزدیک تری از من دلتنگ به من
بین ما نیست به جز فاصله ای اجباریمن عروس توام ای از من و آغوشم دور
خطبه را گریه ی من می کند امشب جاریزندگی چیست به جز خاطره ای افسرده
زندگی چیست به جز رنج و غمی تکراریگله ای نیست به تنهایی خود دل بستم
به -غزل گریه- ی هر روز..به شب بیداریروی دیوار دلم سایه ای از قامت توست
مثل تنهایی من قد بلندی داری …“سیده تکتم حسینی”
🔵🔵🔵
بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود
بر تو میشد زخمها زد، بر من اما ننگ بودبا خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟
اختلاف حرف دل با عقل صدفرسنگ بودگر چه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد
تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بودچون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد
بر زمین افتادن شمشیر، خود نیرنگ بودمن پشیمان نیستم، اما نمیدانم هنوز
دل چرا در بازی نیرنگها یکرنگ بوددر دلم آیینهای دارم که میگوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود“فاضل نظری”
شعر دلتنگی، مانند نوای نرمی است که از عمق احساسات برمیخیزد و قلبها را با خود همراه میسازد. این شعرها پل میان حال و گذشته، میان لحظات گمشده و یادهایی هستند که هرگز از ذهن پاک نمیشوند. در هر بیت از این اشعار، میتوان دلهایی را یافت که هنوز با عشق و دلتنگی میتپند.